{سناریو شماره 3}
چرا! من....
پارت
(سلام دوباره عزیزانننن قول دادم پارت بدم بزن بریم....)
کاتسوکی: نه
ناشناس: من رانندتونم !!
ایزوکو و کاتسوکی همزمان: چیییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟!!!!!!!
ایزوکو: صبر کن تو همونی؟ مطمینی ؟ چقدر فرق کردی!!
راننده: اون موقع ماسک زده بودم الان نه...خب ایزاوا گفت اینجا تو اردوگاه باشم منم اینجا اومدم خوش گذرونی بعد تو رو دیدم نجاتت دادم
کاتسوکی : هم؟ زر زر نکن من نجاتش دادم پیری!
راننده : باز شروع شد باز شروع شد...
ایزوکو: تو اکسپلور زندگی میکنی؟
راننده: فعکککک نکنم
کاتسوکی: من حوصله بحث کردن ندارم...من نجاتش دادم.تمام
راننده: خیلی داری بی احترامی میکنی الان میزنم مادرتو-
کاتسوکی: جرات داری کاملش کن! یه جوری میکشمت که ارزو کنی که هیچ وقت منو نمیدی که نه! هیچ وقت بدنیا نمیومدی!!
ایزوکو: بسههههههههههههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!
راننده: هی هی هی هی! ارومممم!! الان فکر میکنن تو دردسر افتادیم یا همچین چیزی
ایزوکو: مثل دو تا بچه سر یه چیز مسخره دعوا میکنید
کاتسوکی: تچ....این زر زر اضافی کرد به من چه
ایزوکو: اتفاقا تو همیشه دعوا درست میکنی
راننده: اره داداش یه کلاس کنترل خشم برو
*ناگهان صدایی از میان بوته ها امد*
کاتسوکی: هیسس شما هم میشنوین احمقا نه؟!
راننده: مگه فیلم ترسناکه؟
* ایزوکو احساس کرد کسی شانه اش را لمس کرد و جیغ زد از ترس *
ایزوکو: وایییییی!!!!
*و تعادلش را از دست داد و افتاد روی کاتسوکی کاتسوکی هم افتاد زمین اونم افتاد روش*
راننده: عه فیلم بی ال شد که *جر خوردن از خنده در حالی که ایزوکو وکاتسوکی سرخ عین گوجه*
کاتسوکی: جمع کن اون مغز منحرفتو *(نکته ی قابل توجه عزیزان!: صورت ها فقط یک سانتی متر کمتر فاصله دارن)*
راننده: ریاضیم خوب نیست بلد نیستم جمع کنم * جر خوردن از خنده*
کاتسوکی: نمیخوای از روم بلند شی؟!
*ایزوکو لحظه ای نگاهش به لب های کاتسوکی خورد*
ایزوکو: ها چی؟ اها ببخشیددددددد *بلند شد و کاتسوکی هم بلند شد*
راننده: ای کاش فیلم میگرفتم!!
*ایزوکو که میخواست موضوع را عوض کند*
ایزوکو: امممم راستی اسمت چی بود؟
راننده: تام...تام والسکی
کاتسوکی: هه اخه این اسمه! *پوزخند*
تام: مگه چشه؟
کاتسوکی: هیچی هیچی فقط برو بمیر
تام: *نگاهی به ایزوکو کرد* اگه کشتمش نگی چرا
ایزوکو: خیلی خب باشه...کاچان معذرت خواهی کن
کاتسوکی: مگه من بچه ام؟ بهم دستور نده!!
*ناگهان کامیناری و کیریشیما ظاهر شدند*
کاتسوکی: عالی شد ...دو تا اضافی های دیگه اومدن..
کامیناری: یه فیلم ترسناکمون نشه؟
ایزوکو: وای نه...من بدم میاد
کاتسوکی: ای وای ترسو! بچه!
ایزوکو: نیستم!!
کاتسوکی: ثابت کن
تام: مگه ریاضیه؟
کیریشیما: تو خفه یه لحظه!
ایزوکو: باشه ثابت میکنم!! کامیناری ترسناک ترین فیلم ممکن رو بزار!!
ادامه دارد....
پایان پارت.....
انگشتم و مغزم به فنا رفت!
پارت
(سلام دوباره عزیزانننن قول دادم پارت بدم بزن بریم....)
کاتسوکی: نه
ناشناس: من رانندتونم !!
ایزوکو و کاتسوکی همزمان: چیییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟!!!!!!!
ایزوکو: صبر کن تو همونی؟ مطمینی ؟ چقدر فرق کردی!!
راننده: اون موقع ماسک زده بودم الان نه...خب ایزاوا گفت اینجا تو اردوگاه باشم منم اینجا اومدم خوش گذرونی بعد تو رو دیدم نجاتت دادم
کاتسوکی : هم؟ زر زر نکن من نجاتش دادم پیری!
راننده : باز شروع شد باز شروع شد...
ایزوکو: تو اکسپلور زندگی میکنی؟
راننده: فعکککک نکنم
کاتسوکی: من حوصله بحث کردن ندارم...من نجاتش دادم.تمام
راننده: خیلی داری بی احترامی میکنی الان میزنم مادرتو-
کاتسوکی: جرات داری کاملش کن! یه جوری میکشمت که ارزو کنی که هیچ وقت منو نمیدی که نه! هیچ وقت بدنیا نمیومدی!!
ایزوکو: بسههههههههههههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!
راننده: هی هی هی هی! ارومممم!! الان فکر میکنن تو دردسر افتادیم یا همچین چیزی
ایزوکو: مثل دو تا بچه سر یه چیز مسخره دعوا میکنید
کاتسوکی: تچ....این زر زر اضافی کرد به من چه
ایزوکو: اتفاقا تو همیشه دعوا درست میکنی
راننده: اره داداش یه کلاس کنترل خشم برو
*ناگهان صدایی از میان بوته ها امد*
کاتسوکی: هیسس شما هم میشنوین احمقا نه؟!
راننده: مگه فیلم ترسناکه؟
* ایزوکو احساس کرد کسی شانه اش را لمس کرد و جیغ زد از ترس *
ایزوکو: وایییییی!!!!
*و تعادلش را از دست داد و افتاد روی کاتسوکی کاتسوکی هم افتاد زمین اونم افتاد روش*
راننده: عه فیلم بی ال شد که *جر خوردن از خنده در حالی که ایزوکو وکاتسوکی سرخ عین گوجه*
کاتسوکی: جمع کن اون مغز منحرفتو *(نکته ی قابل توجه عزیزان!: صورت ها فقط یک سانتی متر کمتر فاصله دارن)*
راننده: ریاضیم خوب نیست بلد نیستم جمع کنم * جر خوردن از خنده*
کاتسوکی: نمیخوای از روم بلند شی؟!
*ایزوکو لحظه ای نگاهش به لب های کاتسوکی خورد*
ایزوکو: ها چی؟ اها ببخشیددددددد *بلند شد و کاتسوکی هم بلند شد*
راننده: ای کاش فیلم میگرفتم!!
*ایزوکو که میخواست موضوع را عوض کند*
ایزوکو: امممم راستی اسمت چی بود؟
راننده: تام...تام والسکی
کاتسوکی: هه اخه این اسمه! *پوزخند*
تام: مگه چشه؟
کاتسوکی: هیچی هیچی فقط برو بمیر
تام: *نگاهی به ایزوکو کرد* اگه کشتمش نگی چرا
ایزوکو: خیلی خب باشه...کاچان معذرت خواهی کن
کاتسوکی: مگه من بچه ام؟ بهم دستور نده!!
*ناگهان کامیناری و کیریشیما ظاهر شدند*
کاتسوکی: عالی شد ...دو تا اضافی های دیگه اومدن..
کامیناری: یه فیلم ترسناکمون نشه؟
ایزوکو: وای نه...من بدم میاد
کاتسوکی: ای وای ترسو! بچه!
ایزوکو: نیستم!!
کاتسوکی: ثابت کن
تام: مگه ریاضیه؟
کیریشیما: تو خفه یه لحظه!
ایزوکو: باشه ثابت میکنم!! کامیناری ترسناک ترین فیلم ممکن رو بزار!!
ادامه دارد....
پایان پارت.....
انگشتم و مغزم به فنا رفت!
- ۹.۴k
- ۱۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط